Saturday, August 23, 2008

قضیه دقیقا از اینجا شروع شد که زمان بچگی ... خان داییه  بابای کُرد من ... که بهش میگفتن "دایی دکتر" که با دایی های دیگه قاطی نشه ... منو "شهری" صدا میکرد  ... و من آی حرص می خوردم ... آی حرص می خوردم ... چون از همون موقع هم متنفر بودم از اینکه کسی اسمم رو درست صدا نکنه فقط ایشون بودن که این کار رو میکردن ... اونهم چون به دایی دکتر مگه میشد گفت فلان کار رو نکن و باز زنده موند؟ ... سالیان سال هم این سینا به رسم بد جنسیه تمام بچه اول ها ... میخواست منو اذیت کنه ... میگفت شهری جان ... بعد هم که دیگه من اینقدر گند دماغ شدم که کسی جرعت نداشت سر به سر من بذاره ... اینجا هم مردم یک دور زایمان میکنن تا اسم منو با ۹۲ تا اشتباه تلفظ کنن ... اما با این حال من اگر کمکی میخواستم به ماجرا بکنم، از اسمهایی که هیچ ربطی به اسم خودم نداشته استفاده میکردم ... تا اینکه بالاخره امسال سینا "شز" رو کشف کرد ... و چون شز یک قسمت جدایی از وجود منه که به آدمهای خاصی از جمله سینا تعلق داره ... تصویب شد ... شز هم به نیت کوتاه کردن اسم متولد نشد ... سینا واقعا وقتی اسم منو سریع و مدل خودش صدا میکنه چیزی که شنیده میشه بیشتر شبیه شزه تا شهرزاد ... تا امروز هم فقط سینا و حوا اجازه داشتن که من رو شز صدا کنن ... و امّا  ... امروز که من رفتم سر کار دیدم یک آدم جدید به جمع اضافه شده ... که بهش میگن "چز" هر دفعه هم که تو کلّ روز آدمها این بنده ی خدا رو صدا کردن من برگشتم ... بعد به خود اون بابا گفتم که ... چه جالب، برادرم هم من رو شز صدا میکنه خیلی شبیهه ... گفت مال منم قراره همون باشه منتها نوشتنش فرق داره مردم اشتباه میکنن ... گفتم چه باحال آخه به اسم واقعیه من ربط خاصی نداره ... گفت به مال منم همین طور ... و کاشف به عمل اومد که اسم این آقا "شهزاد" ه و عجیب اینکه شباهته ظاهری هم تا حدی هست که طرف میتونه فرم مرد و مسن شده ی من باشه ... حال داد خلاصه ... من فکر میکردم شز خیلی تک و عجیبه ولی دوستمون از سال ۱۹۸۲ که من هنوز یک فکر هم نبودم ... شز بوده ... ما هم سند رو تقدیم کردیم و اومدیم ... خوبیش این بود که آدم خیلی باحالیه