گاهی آدم حالش از بند بند وجودِ تکراریه کسی به هم میخوره ... حرف های تکراری ... زرنگ بازی های تکراری ... نق زدن های تکراری ... مشکلات تکراری ... و بالاخره، دروغ های تکراری
و حالم بخصوص از بی شرمی اونهایی به هم می خوره که دروغ های تکراری میگن ... و میدونن که میدونی دارن دروغ میگن ... و به روی کثافتشون نمیارن ... که تو هم به روشون نیاری ... که راحت باشن .. مثل یک حیوون ، راحت و بی دغدغه