وقتی پنجشنبه عصر برگشتم خونه و در رو باز کردم، سینا پشت در بود، تو هم تو بغلش بودی. من از خوشحالی گریم گرفت. بغلت کردم. نازت کردم تا نفس هات آروم شد. یک ماه و نیمته اما بزرگی. ۱۸ پند وزنته. قراره وقتی مثل مامان و بابات بزرگ شدی ۱۷۰-۲۰۰ پند بشی. نرمی!!! خیلی خیلی زیاد. مثل یه بغل پنبه. امروزم که هر کس نازت میکرد میگفت مثل خرگوش نرمی. همش یاد مامان بودم که تعریف میکرد سینا که بچه بوده وقتی میبردتش بیرون همه نازش میکردن و دورش جمع میشدن از بس که این بچه ناز و کپل و خوش اخلاق بوده. چه زود همه عاشقت میشن جونور. به منم یه شباهت هایی داری تازه . هم نرمی هم رفتی دماغتو با پاچه ی شلوار حوا پاک کردی. دوست دارم جوجه. با اینکه به قول هومن قراره اونقدر بزرگ بشی که چوکای ۵۰ پندیه هومن اینارام بزنی و شایدم ۲ تایی دست به یکی کنین همه ی ماهارو بخورین بعد بشینین بالا سر استخون هامون گپ بزنین. کلی هم شخصیت داری، با اینکه از جیش داشتی میمردی تو ماشین رو پای حوا جیش نکردی فقط ناله کردی تا برسیم خونه بعد تا از ماشین پیاده شدی جیش کردی. خیلی کار خوبی کردی بچم، چون آدم اگه میخواد یک عمر با یکی فامیل باشه بده که دفعه ی اول بشاشه روش. قربونت برم، خوش اومدی. دعا کن زودتر ماها یک اسم خوشگل برات پیدا کنیم. اینقدر شبها نشینیم دور هم سر اسم چونه بزنیم چرت تو رو پاره کنیم