اون جاده کجاست که هر شب به خواب من میاد نایی؟
اون پیچ و خم به کجا میرسه؟
اون پیرمرد از من چی میخواد؟ ... تو اون کلبه به من چای میده و نگاهی میکنه که هر شبش قصه ایه
این زندگی اون زندگی نیست ... قرار ما همین بود ... نبود؟ ... سراغ از ما بنا نبود بگیرن ... تو بگو ... چی جا گذاشتم اونجا نایی؟
میدونم که تو هم توی اون کوهی ... میدونم
قراره من این نبود که برگردم ... قرار به رفتن بود نایی
پیرمرد زبون باز نمیکنه
نمیکنه
نمیکنه
نکنه اون پیرمردِ مرده تویی نایی