Wednesday, June 17, 2009













خانه ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیبِ آتش پردود
وز میان خنده هایم، تلخ
و خروش گریه ام، ناشاد
از درونِ خسته ی سوزان
می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد

خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم
همچنان میسوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشمِ در و دیوار
در شب رسوای به ساحل

وای بر من، سوزد و سوزد
غنچه هایی راکه پروردم به دشواری
دردهان گودِ گلدانها
روزهای سخت بیماری

از فراز بامهاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر منِ آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم، گریان ازین بیداد
میکنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد

وای بر من، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش

وز لهیب آن روم از هوش
زآن دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، که میداند، که بودِ من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشتِ خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد

مهدی اخوان ثالث