بابا- خانومِ "ش" یه لحظه بیا ببین من چه گلهایی چیدم از تو حیاط برای مامانت ... یک ذره هم قدر منو نمیدونه
من- الان میام دارم درس میخونم
بابا-الان میام یعنی داری منو دک میکنی دیگه ... یعنی نمیای
من- برادرِ من میگم میام دیگه ... یه ۵ دقیقه صبر کن
بابا- برادرِ من؟ (یک جوره خدایی ادای منو در میاره ) ... آها ... برادرِ من (ایندفعه خیلی متفکر) ... البته شما حق داری بگی برادرِ من
من اینجا فکر کردم که ای داد الان میخواد ۲۰ دقیقه تمام واسه من لکچر بده که ... آره ... حق داری ... اصلا من حقمه با من اینجوری حرف بزنین و اینا
بابا- (ایندفعه مدل همچین جیگری ...مثل وقتایی که داره ادای مامانم و در میاره) ... آخه میدونی من خودمم تو آینه خودمو نگاه میکنم باورم نمیشه دو تا بچه ی هزار ماشالا سنه شماها دارم ... من جای داداشتونم دیگه در اصل میدونی؟
مامان از اون سر خونه داد میزنه - آها باشه ... یه دسته گل هم واسه خودت بفرست
من- آره دیگه لباسهای رنگی همچین جیگری هم که میپوشی ... ورزشکارم هستی
بابا- خانوم من دلم ۲۰ سالشه میدونی؟ من اصلا به همکارا میگم بچه ی ۱۹ ساله و ۲۳ ساله دارم کسی باورش نمیشه ... والله به خدا
من- ۱۹ ساله کیه؟؟؟؟؟ کدوم بچه ... بابا جون حالت خوبه؟ ... بچه ۲۳ و ۲۷ ساله داری
بابا- اونا که نمیدونن ... من هر کی میپرسه همیشه میگم دخترم ۱۹ سالشه پسرم ۲۳
مامان باز از اون سره خونه- خیلو خوب بیا برو اینقدر از افتخاراتت واسه بچه هات نگو
اینا رو گفتم واسه تو که به قول خودت تو تیم عمو "م" گل میزنی